نویسنده: محمدحسن قدردان قراملکی


 

شبهه ناسازگاری امامت با اصل خاتمیت

پیامبران الهی در مقام دریافت وحی و تبلیغ آن برای مصونیت از هرگونه خطا و آفت نسیان و به عبارتی برای رساندن و ابلاغ پیام آسمانی به زمینیان، با عنایت الهی به صفت «عصمت» مفتخرند، در عصمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میان اهل سنت و تشیع اختلافی نیست، (1) اما شیعه عصمت را به امامان نیز تعمیم داده و آنان را نیز مانند پیامبران معصوم می‌انگارد، و این با اصل خاتمیت منافات دارد، چرا که با رحلت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) همه شئون آن حضرت مانند عصمت، دریافت وحی منقطع و به خط خاتمیت و پایان رسید و قول شیعیان بر عصمت ائمه با خاتمیت منافات دارد.
شاه ولی الله دهلوی هندی توصیف امام به وصف عصمت را منافی با خاتمیت و اصل نبوت وصف می‌کند.
دکتر سروش در این باره می‌نویسد:
"پس از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دیگر هیچ‌کس ظهور نخواهد کرد که شخصیتش به لحاظ دینی ضامن صحت سخن و حسن رفتارش باشد. (2)"
و در جای دیگر:
چگونه می‌شود که پس از پیامبر خاتم کسانی در آینده به اتکای وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ (3)
برخی دیگر صفات عصمت، علم لدنی و اصل نصب را صفات فرابشری توصیف و نظریه رقیب آن (انکار صفات فوق) را موافق اصل ختم نبوت تفسیر می‌کنند. (4)

تحلیل و نظر

در تحلیل و نقد شبهه فوق نکات ذیل درخور تأمل می‌باشد:

1. اختصاص عصمت به پیامبران ادعای بدون دلیل:

نکته اول اینکه مقام عصمت یک عنایت الهی همراه با نفس زکیه انسان معصوم است که از صفات لازم نبوت و انبیا به شمار می‌آید و به تعبیری لازمه مقام نبوت است، اما به معنای سلب صفت مزبور در دیگران و ادعای انحصار آن در پیامبران نیست.
طراحان شبهه بین این دو مسئله خلط کرده‌اند، آنان توهم نموده‌اند که عصمت مانند نزول وحی از صفات خاص و انحصاری نبوت است، در حالی که آنان نخست باید مدعای خود (اختصاص عصمت به نبوت) را اثبات کنند تا نظریه تعمیم عصمت به غیرپیامبران مانند اهل بیت النبوة ناسازگار با نبوت تلقی گردد.
افزون بر آن روایات فریقین بلکه آیاتی از قرآن کریم بر عصمت اهل البیت دلالت می‌کند.

2. گوهر امامت مقتضی عصمت:

اینکه آیا امامت با عصمت ملازمه دارد یا نه؟ به نوع نگاه و تفسیر امامت بستگی دارد، اگر امامت صرف خلافت و حکومت- چنان که اهل سنت بر آنند- و یا حداکثر به معنای تفسیر و تبیین دین تحلیل و تفسیر شود، در این پیش‌فرض امامت مقتضی و ملازم عصمت خواهد بود، دلیل این نظریه اعطای مقام امامت توسط خداوند برای حضرت ابراهیم بعد از مقام نبوت و اواخر عمر آن حضرت است.
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. (5)
آیه شریفه اعطای امامت را به حضرت ابراهیم بعد از گذراندن امتحان الهی ذکر می‌کند که از آن برمی‌آید که امامت فراتر از نبوت می‌باشد. آن حضرت با نیل به مقام الهی امامت- که آیه آن را به جعل خدا نسبت می‌دهد- تقاضای اعطای آن به نسلش را می‌کند که با پاسخ منفی خداوند مواجه می‌شود و دلیل آن را خداوند صدور ظلم از نسل حضرت ابراهیم ذکر می‌کند و معلوم می‌شود مقام امامت با هرگونه ظلم و گناه قابل جمع نیست و دارنده آن باید معصوم باشد.

3. دلیل عقلی بر ضرورت وجود معصوم:

دلیل ضرورت بعثت انبیا مقتضی ضرورت عصمت امام نیز است. به این صورت که خداوند برای راهنمایی بشر می‌بایست از باب لطف و حکمت راهنمایانی از جنس بشر اما معصوم به سوی انسان‌ها برانگیزد، چرا که در صورت عدم عصمت پیامبران الهی آنان ممکن است در ابلاغ پیام یا تفسیر و تبیین آن مرتکب خطا و سهو شوند و این برخلاف غرض بعثت می‌باشد، در دوره‌هایی که پیامبران با فاصله‌های یک پس از دیگری می‌آمدند، وجود امام لازم نبود، اما با ارسال آخرین پیامبر و وحی آسمانی و وداع آخرین سفیر آسمانی از مردم، آیین آسمانی نمی‌تواند بدون شارع و مفسّر معصوم رها گردد، چرا که تفاسیر و برداشت‌های سایر انسان‌ها حسب فرض مصون از خطا و اشتباه نیستند، لذا باید یک میزان و شاخصی باشد تا با آن تفاسیر و قرائت‌های سره از ناسره روشن گردد. در صورت نبود فرد معصوم به مرور آخرین آیین آسمانی به آفت تحریف و انحراف مبتلا می‌گردد و این با هدف بعثت و اصل خاتمیت ناسازگار است. به دیگر سخن اصل خاتمیت خود مقتضی ضرورت وجود امام معصوم و نه نبی است.
این نکته در روایات نیز مورد تأکید و تبیین شده است. (6)

4. دلالت ادله قرآنی بر عصمت اهل‌البیت (علیه السلام):

برخی از آیات قرآن مجید به صراحت بر طهارت و عصمت اهل بیت النبوة دلالت دارد که در روایات اهل بیت به امام علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تفسیر شده است. آیه ذیل از آیات روشن در این موضوع است:
إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا. (7)
امّ سلمه از همسران پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند بعد از نزول آیه فوق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام)، حسن (علیه السلام)، حسین (علیه السلام) و فاطمه (سلام الله علیها) را فراخوانده و فرمود:
اللهم هؤلاء اهل بیتی و خاصتی اذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً. (8)
در منابع اهل سنت مشابه همین جریان از عایشه نیز گزارش شده است. (9)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایت دیگر ضمن بیان ملازمه بین اهل بیت و عترت خود با عصمت و حق تصریح می‌کند:
معاشرالناس اوصیکم فی عترتی و اهل بیتی خیراً فانهم مع الحق و الحق معهم و هم الائمة الراشدون بعدی و الأمناء المعصومون. (10)

5. دلالت روایات نبوی بر عصمت امامان:

در شماره پیشین ذکر شد که هم آیه شریفه و هم حدیث نبوی مشهور به حدیث کساء بر عصمت اهل‌البیت دلالت شفاف دارند، علاوه بر آن چند روایت نیز در این خصوص وارد شده که به برخی اشاره می‌شود:
ابن عباس از پیامبرگرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که فرمود:
انا و علیّ و الحسن والحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون و معصومون. (11)
حدیث نبوی معروف به حدیث ثقلین نیز بر عصمت عترت رسول خدا دلالت دارد.
و انی قد ترکتبُ ما ان أخذتم به لن تضلوا بعدی- الثقلین- واحدهما اکبر من الأخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الأرض و عترتی اهل بیتی، اَلا و انهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض. (12)
این حدیث به صورت متواتر از فریقین نقل شده است. در این روایت اهل بیت عدل و هم‌طراز قرآن قرار داده شده و تصریح شده که آن دو از هم جدانشدنی و باید به هر دو تمسک شود، هرگز ضلالت و گمراهی در پس نخواهد داشت. (لن تضلوا، با لن نفی ابد تأکید شده است).
روشن است اگر عترت رسول خدا معصوم نباشد، هرگز نباید هم‌طراز و عدل قرآن شمرده و تأکید شود که تمسک به آن دو مصون از خطا و ضلالت خواهد بود. این نوع تأکید بر عصمت قرآن و عدل آن یعنی اهل بیت دلالت روشن دارد. اما اینکه اهل بیت کیستند؟ در شماره پیشین ذکر شد که مقصود امامان علاوه بر حضرت زهرا (سلام الله علیها) می‌باشد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایت دیگر در وصف علی (علیه السلام) و امامان از نسل وی فرمود:
فانهم خِیَرة الله عزوجل و صفوته و هم المعصومون من کل ذنب و خطیئة. (13)
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همچنین از دو فرشته کاتب نامه اعمال علی (علیه السلام) خبر می‌دهد که هیچ گناهی از آن حضرت ننوشتند. (14) آن حضرت با اشاره به آیه «اولی الامر» مصداق آن را معصومان می‌داند که نفس عصمت موجب امر الهی بر اطاعت آن شده است.
انما امر بطاعة اولی الأمر لانهم معصومون مطهرون لایأمرون بمعصیة الله. (15)
اطیعوا علیّا فانه مُطهّر معصوم لایضل و لایشقی. (16)
در این روایت علت امر به اطاعت علی (علیه السلام) همان صفت طهارت و عصمت آن حضرت ذکر شده است که رهاورد آن عدم ضلالت و گمراهی و افتادن در شقاوت است.
انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولد الحسین مطهرون و معصومون. (17)
در این حدیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عصمت همه امامان را تأکید می‌کند.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در برخی از روایات به جای تصریح به صفت عصمت امامان از لوازم آن مانند علی (علیه السلام) معیار حق و ملازمه حضرت با حق بالعکس؛ علی (علیه السلام) ملازم با قرآن و بالعکس، علی (علیه السلام) فاروق و ملاک تمییز حق و باطل است.

الف. علی (علیه السلام) معیار حق:

علیّ مع الحق و الحق مع علیّ و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض یوم القیامة. (18)
علیّ مع الحق و الحق مع علیّ اللهم أدر الحق مع علیّ حیثما دار. (19)
فخر رازی با اشاره به روایت اخیر می‌نویسد:
من اقتدی فی دینه بعلیّ ابن ابی طالب فقد اهتدی و الدلیل علیه قوله (صلی الله علیه و آله و سلم). (20)
روایات ذیل نیز بر ملازمه حضرت علی (علیه السلام) با قرآن و بالعکس تأکید می‌کنند:

ب. علی (علیه السلام) ملازم قرآن و بالعکس:

علیّ مع القرآن و القرآن معه لا یفترقان حتی یردا علیّ الحوض. (21)
علی مع الحق و القرآن و الحق و القرآن مع علیّ و لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض. (22)

ج. علی (علیه السلام) مرجع تشخیص حق و باطل:

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایات متعدد حضرت علی (علیه السلام) را صدیق اکبر و فاروق امت توصیف نموده است:
و هذا الصدیق الاکبر و هذا فاروق هذه الأمة بین الحق و الباطل. (23)
ستکون بعدی فتنة فاذا کان ذلک، فالزموا علیّ بن ابی طالب فانه اول من یرانی و اول من یصافحنی یوم القیامة و هو الصدیق الاکبر و هو فاروق هذه الأمة یفرق بین الحق و الباطل و هو یعسوب المؤمنین. (24)
یکی دیگر از احادیثی که عصمت ائمه را اثبات می‌کند، حدیث معروف به «سفینه» است.
الا ان مثل اهل بیتی فیکم کسفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق. (25)
آگاه باشید که مثل اهل من در میان شما مانند کشتی نوح است، هرکس سوار شود نجات می‌یابد و هرکس از آن تخلف نماید غرق خواهد شد.
از نکات پیشین معلوم می‌شود که قول به عصمت اهل بیت نه تنها با اصل خاتمیت منافات ندارد، بلکه آن مقتضای ادله عقلی، قرآنی و روایی و اصل خاتمیت می‌باشد، به بیانی که گذشت.

6. دلالت روایات ولوی بر عصمت:

اگر ما بخواهیم حقیقت امامت و صفات آن را درک کنیم چه منبعی ناب‌تر از خود ائمه؟ آنان خود به صفت عصمت خودشان تأکید داشتند.
امام علی (علیه السلام) دائره عصمت را فراتر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تفسیر نموده و آن را شامل «اولی‌الأمر» نیز می‌داند:
انما الطاعة لله عزّوجلّ و لرسوله و لولاة الأمر و انما أمر بطاعة اولی الأمر لانهم معصومون مطهرون لایأمرون بمعصیته. (26)
حضرت در تقریر صفات اهل البیت فرمودند:
ان الله تبارک و تعالی طهّرنا و عصمنا و جعلنا شهداء خلقه و حجته فی ارضه و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا لانفارقه و لایفارقنا. (27)
در این روایت حضرت افزون بر مسئله عصمت به حجت الهی بودن خودشان نیز تصریح می‌کند.
امام سجاد در ملازمه امامت و عصمت فرمود:
الامام منّا لا یکون الا معصوماً. (28)
امام کاظم (علیه السلام) به نقل از امام سجاد (علیه السلام) شرط و به تعبیر دقیق‌تر یکی از مؤلفه‌های امامت و امام را عصمت ذکر کرده و اضافه می‌کند که چون عصمت امر ظاهری نیست تا مشخص شود، لذا امام باید منصوص باشد.
الامام منّا لایکون الا معصوماً و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها فلذلک لایکون الا منصوصاً. (29)
امام صادق (علیه السلام) نیز شرط امامت را عدم ارتکاب گناه اعم از صغیره و کبیره هرچند با فرض توبه از آن ذکر می‌کند.
لاتصلح الامامة من قدر ارتکب من المحارم شیئاً صغیراً کان او کبیراً و ان تاب منه بعد ذلک. (30)
آن حضرت در توصیف پیامبران و اوصیا فرمود:
الانبیاء و اوصیاؤهم لاذنوب لهم لانهم معصومون مطهرون. (31)
بحث عصمت و معنای آن در عصر ائمه اطهار طرح و شیعیان بدان ملتزم بودند، چنان که حسین اشقری از هشام‌بن حکم معنای این اصل و آموزه شیعی «ان الامام لایکون الا معصوماً» را می‌پرسد، هشام می‌گوید من این سؤال را از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم که وی فرمود:
المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع محارم الله. (32)
امام رضا (علیه السلام) در بیان حقیقت امامت و امام در حدیث بلندی فرمود:
الامام المطهر من الذنوب المبرا عن العیوب ... معدن القدس و الطهارة و النسک و الزهادة و نسل المطهرة ... فهو معصوم مؤید موفق مسدَّد قد أمن من الخطایا و الزلل و العثار یخصه الله بذلک لیکون حجته علی عباده و شاهده علی خلقه. (33)
امام از ذنوب طاهر و از هر عیوب مبراست ... امام معدن قداست، پاکی، عبادت و زهد است. امام از نسل پاکان است ... او شخص معصوم مؤید و موفق از طرف الهی است که به تحقیق از خطایا و لغزش‌ها و گمراهی‌ها در امان است. این ویژگی را خداوند به وی اختصاص داده تا حجت خدا بر بندگان و شاهد او بر خلقش باشد.
آن حضرت خطاب به مأمون در تعلیل لزوم عصمت امام فرمود:
لا یفرض الله تعالی بطاعة من یعلم أنه یضلهم و یغویهم. (34)
خداوند اطاعت کسی را که می‌داند مردم را به گمراهی و انحراف می‌کشاند، واجب نمی‌گرداند.
در زیارت جامعه نیز وارد شده است که:
عصمکم الله من الزلل (35)

7. اعتقاد به عصمت توسط بعض اهل سنت:

محقق منصف باید ادله عقلی و نقلی را ملاک اعتقاد و باور خود قرار دهد و به تعبیری باید ندای «نحن ابناء الدلیل» سر دهد. محقق منصف باید ملاک اعتقاد و ایمان خود را مقتضای ادله عقلی و نقلی قرار دهد.
بر این اساس برخی از مصنفان عالم اهل سنت با مرور و توجه در مبانی عقلی و نقلی عصمت و همچنین شخصیت خاص امامان به اصل عصمت معتقد شده و آن را سازگار با خاتمیت تفسیر نمودند.
ابن ابی الحدید معتزلی به عصمت امام علی (علیه السلام) اعتقاد دارد و گزارش می‌کند که ابومحمد بن متویه در کتاب خود به نام الکفایة نیز بدان معتقد بود. (36)
ابن عربی عارف نامی جهان اسلام نیز به عصمت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بینش اعتقاد داشته است. (37) وی با تمسک به حدیث نبوی درباره سلمان «سلمان منا اهل البیت» (38) او را نیز به معصومان ملحق می‌کند. (39)

پی‌نوشت‌ها:

1. اهل سنت، عصمت را تنها در مقام اخذ وحی و ابلاغ آن بر عصمت پیامبران اتفاق نظر دارند، اما امکان انجام خطا و گناه صغیره پیش یا بعد از بعثت را پذیرفته و بعضی‌شان به آن قائل هستند (شرح المقاصد، ج5، ص 50) اما شیعه بر عصمت در همه عرصه‌ها معتقد است. (ر. ک: پژوهشی در عصمت، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی).
2. بسط تجربه دینی، ص 134.
3. پاسخ دوم سروش به بهمن‌پور، سایت سروش و نیز: آینه اندیشه، شماره 2، ص 84.
4. محسن کدیور، «قرائت فراموش شده»، مجله مدرسه، شماره 3، اردیبهشت 85، ص 96.
5. بقره: 124.
6. ر. ک: شیخ صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمة، ج1، صص 221 و 244.
7. احزاب: 33.
8. سیوطی الدرالمنثور، ج5، صص 198 و 129، ذیل آیه فوق، سنن ترمذی، ج5، ص 360. ح 3939؛ مسند احمد، ج6، ص 304؛ فرائدالسمِطین، ج1، ص 312، حدیث 250؛ ینابیع المودة، ج1، ص 348.
9. صحیح مسلم، ج7، ص 130.
10. ابوالقاسم قمی رازی، کفایة الأثر، ص 104.
11. ینابیع المودة، ج2، ص 316؛ فرائد السمطین، ج2، ص 313؛ موسوعة الأمامة فی نصوص اهل السنة، ج3، ص 279؛ بحار، ج25، ص 201.
12. مسند احمد، ج3، ص 59 (11561) و ص 26 (11211) و ص 14 (11104).
13. بحار، ج25، ص 193.
14. همان، صص 193 و 194.
15. کتاب سلیم بن قیس، ص 406.
16. معانی الأخبار، ص 352؛ علل الشرایع، ج1، ص 175؛ بحار، ج38، ص 82.
17. الخصال، ص 139.
18. تاریخ بغداد، ج14، ص 321؛ تاریخ دمشق، ج42، ص 449.
19. سنن ترمذی، ج5، ص 633؛ تاریخ دمشق، ج42، ص 448؛ البدایه و النهایه، ج7، ص 361؛ مناقب خوارزمی، ص 104.
20. تفسیر کبیر، ج1، ص 210.
21. المعجم الأوسط، ج5، ص 135؛ المعجم الصغیر، ج1، ص 255؛ الصواعق المحرقه، ص 124.
22. ربیع الأبرار، ج1، ص 818؛ فرائدالسمطین، ج1، ص 177.
23. المعجم الکبیر، ج6، ص 269؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص 8368.
24. اسد الغابة، ج6، ص 265؛ الأصابة، ج7، ص 294 و نیز؛ شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج13، ص 228.
25. بحار، ج23، ص 105؛ المعجم الأوسط، ج5، ص 306؛ تفسیر روح المعانی، ج25، ص 32.
26. نقل از شیخ صدوق، علل الشرایع، ص52 و الخصال، ج1، ص 68.
27. کافی، ج1، ص 191.
28. بحار، ج25، ص 199.
29. معانی الأخبار، باب العصمة، ص 132.
30. همان، ص 200.
31. بحار، ج25،ص 199.
32. معانی الأخبار، باب العصمة، صص 132 و 133، ح 2 و 3.
33. الکافی، ج1، صص 200 و 202 و 203؛ عیون الاخبار الرضا، ج2، صص 197 و 199، به نقل با تلخیص.
34. عیون أخبار الرضا، ج1، ص 125، باب 35.
35. من لایحضره الفقیه، ج1، ص 609.
36. شرح نهج‌البلاغه، ج6، ص 276، خطبه 86.
37. «قد طهّره (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیته تطهیرا و اذهب عنهم الرجس و هو کل ما یشنیهم»، (الفتوحات المکیة، ج1، ص 196؛ باب 27)؛ نکته ظریف اینکه وی اهل بیت را نه «مطهرون» بلکه «عین الطهارة» وصف می‌کند: «فهم المطهرون بل هم هم عین الطهارة» (همان).
38. سیره ابن هشام، ج1، ص 70؛ تاریخ طبری، ج2، ص 568.
39. همان.

منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایران‌شناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل